تا همیشه

روزهای من...

تا همیشه

روزهای من...

تا همیشه

اگر به خانه ی من آمدی، برای من ای مهربان چراغ بیار.
و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم...
اینجا گاهی با خودم حرف می زنم، یا شایدم گاهی که حرفای دیگران که به دل بشینه.
اینجا شبیه خونه ی منه. خونه ی آدم ذهنشه و قلبش، مگه نه؟
بله، برای فهمیدن و شناخت من جای مناسبی نیست، ولی اگه دنبال نشونه واسه فهمیدنِ خودتون می گردید، شاید جرقه ای شه.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۷ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

It is the time!

Saturday, 23 Dey 1391، 06:00 PM

وقتشه یه چیزایی وارد زندگی شن! چیزایی که خیلی دوست داشتنین و احساس می کنم که نیستن هنوز....

Holds!

Thursday, 21 Dey 1391، 06:00 PM


Everyone has a turning point in life. Some people have more....


Music

Thursday, 21 Dey 1391، 06:00 PM

دلم ساز می خواهد!...

سازی که همیشه کوک باشد.... کوک باشد و بنشینی و ترانه ی زندگی بزنی!

زیبا ترین ترانه ی دنیا... دنیایی که همیشه شادیست...
دنیایی که سراسر هارمونی دوست داشتنی های روزگاران استُ خاطرات لحظه ها...
روزهایی که می دانی چه دل نواز است نُتِ لحظه هایشان...
روزهایی که نه تنها از گذشته، بلکه هم اکنون تو اند و تا انتهای نسیم زندگی دلنشین خواهند مانند...

باید که نوازندگی کرد ! تا انتهای دنیا را زیبا نواخت...


something is missing!

Monday, 18 Dey 1391، 06:00 PM
وقتایی که عمیقا" احساس می کنی یه جایی توی عمق وجودت هست،که هرکار می کنی پر نمی شه.... یه نقطه ی خالی.... شایدم وسیع تر از نقطه!... مهم اینه که خالی بودنشو حس می کنی....

دوران ورود ممنوع!

Friday, 15 Dey 1391، 06:00 PM

تازگی تعریفش کردم... وقتایی که دنیام روی همه ! همه ی همه! بسته می شه و دیگه به کسی اجازه ی ورود نمی دم... الآن توی اون دوران قرار گرفتم! می دونم که باز هم اتفاق خواهد افتاد در آینده، همون طور که پیش از این هم اتفاق افتاده بود... ولی این بار، سعی می کنم کسی رو نرنجونم از خودم توی این دوران !

پ.ن. 1: به تازگی عاشق ذهن و ناخودآگاهم شدم... گرچه این علاقه ی دوطرفه پیشینه ی دراز و طولانی مدتی داره!

پ.ن. 2: لطفا" الکی استدلال و استنتاج نکنید در مورد نوشته های من! لطفا" فقط به اندازه ی زندگی خودتون ببینید ازشون... همون قدر که مصداقش رو توی زندگی تون می بینید! البته اگر تجربه و احساس مرتبطی دارید. نوشته های من، همون چیزایی هستن که شما فکر می کنید! ولی فقط در مورد زندگی شما صدق می کنن اون فکرا و نه هیچ کس دیگه ای...

پ.ن. 3: کلا" هیچ وقت نتونستم قضاوت های مردم رو تحمل کنم! هیچ وقت هم نفهمیدم چطور می تونن با این همه قطعیت در مورد یه چیز نظر بدن! مخصوصا" در مورد دیگران...(:

دلم عجیب گرفته است!

Tuesday, 12 Dey 1391، 06:00 PM

دلم گرفته است، دلم عجیب گرفته است اما،

هیچ گاه تا به حال احساسی چنین تجربه نکرده ام...

دل گرفتگی غریبی ست....

یاد سهراب به خیر!لینک

پ.ن. : اربعین رو تسلیت می گم به تمام شیعیان (:

فکر

Monday, 11 Dey 1391، 06:00 PM


فکر نمی کردم این طور باشه ، ولی

چیزهایی هم هست، که نباید بهشون فکر کرد... بهتر اینه که بگم: "بهتره فکر نکنی...". اما گاهی، حتی با وجود اینکه می دونی، بازم رهاشون نمی کنی!

جایی که می گم: از دست این ذهن.... ذهن دوست داشتنی! (: