تا همیشه

روزهای من...

تا همیشه

روزهای من...

تا همیشه

اگر به خانه ی من آمدی، برای من ای مهربان چراغ بیار.
و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم...
اینجا گاهی با خودم حرف می زنم، یا شایدم گاهی که حرفای دیگران که به دل بشینه.
اینجا شبیه خونه ی منه. خونه ی آدم ذهنشه و قلبش، مگه نه؟
بله، برای فهمیدن و شناخت من جای مناسبی نیست، ولی اگه دنبال نشونه واسه فهمیدنِ خودتون می گردید، شاید جرقه ای شه.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

Path of Life!

Sunday, 21 Tir 1394، 05:01 PM
خب این از ویژگی های research ه!‌

می ری جلو،‌ فکر می کنی، می خونی، فکر می کنی،‌ می خونییی، فکر می کنییییی.... بر می گردی عقب! می ری جلو! می ری عقب... می ری جلو می ایستی باز!‌ بر می گردی عقب... اینقدر اینا با هم ترکیب می شن و خب یه روزی به جایی می رسه که یه ذره جلو رفتی!‌

توی این راه، چیزی که مهمه اینه که توی مسیر هم بدونی که قراره چنین اتفاق هایی بیفته. بدونی تا بتونی آروم آروم پیش بری...

خب زندگی هم همینه به نظرم. از یه جایی به بعد، توی یه فضای بی نهایت افتادی! آروم بودن توی بی نهایتِ زندگی واقعا سخت تره... باید خوووب فاصله گرفت ازش و از بیرون خوووب بهش نگاه کرد. اگه بتونی یه واقعیت راضی کننده (راضی کننده وقتی هست که رو به سمت نور باشه...) براش پیدا کنی، توی راه زندگی هم می شه آروم بود... :-)

Baymax<3

Friday, 19 Tir 1394، 05:01 PM
Baymax and Hero <3

امروز رو دوست داشتم... گرچه هنوز مطمئن نیستم اما دیده ها و شنیده هام تقریبا همه به یک سمت رفتن...
بخشندگی حتی انتشار گل بنفشه
به ته کفشی است که لگدمالش کرده
#مارک_توان

همزمان با اینکه خیلی تصادفی فیلم Big Hero 6 رو ببینی 3> و علاوه بر تجدید نیرو و انگیزه ها، بازم به این فکر کنی که:

My programming prevents me from injuring a human being

و اینکه مهم ترین هدفش این باشه... این که آدما خوب باشن...

Loved it! Really loved it

Silence world

Tuesday, 16 Tir 1394، 05:01 PM
وقتی سکوت می کنی...

هممم

خب راستش ادامه ی این جمله رو دوست داشتم یه متن ادبی بنویسم. و واژه هایی که در خیابان های ذهنت در حال دویدنند... 3>

اما خب خواستم بگم :

از وقتی تصمیم گرفتم ساکت باشم، یه عالمه حرف هاست که تو ذهنم شناور می شن وقتی یه نفرو می بینم. حرف هایی که زده نمی شن. اما تو ذهنت مدام داری بهشون ارزش می دی. ارزش گزاری اینکه گفتنشون بهتره یا نگفتن. (‌یه مسئله ی classification که ابعادش خیلی وسیع می شه گاهی!)

یه حرفایی هستن که هیچ وقت فکر نمی کردی نزدنشون بهتر باشه.... :-)

دنیای سکوت این روزهامو دوست دارم... ^_^

A Bug in the brain!

Tuesday, 16 Tir 1394، 05:01 PM
آدم داره خوب پیش می ره... یه سری اتفاق های خوب (که قصدش رو نداشته) هم می افته توی این راه و خب طبق چیزایی که از شبکه های عصبی و مغز انسان می دونم، انگار که اینا با هم توی ذهنش گره می خورن. اینا:‌ بر می گرده به چیزهای خوبی که براشون برنامه ریزی کرده بوده و اون چیزای خوبی که خودشون اتفاق می افتن.

مثلا فرض کن که تو برات این مهم بوده که همه چیز رو خوووب یاد بگیری. و خب همین کارو هم انجام می دی... یه دید خوب و وسیع می سازی توی زمینه هایی که کار می کنی. در کنارش، تشویق آدماست... اینکه می گن فلانی چه خوبه و چقدر بلده و .... از این دست چیزها.

تا اونجایی که از شبکه های عصبی می دونم، این خوب یادگرفتن تو، همراه می شه با توجه و تشویق از طرف آدم ها. و خب اینا رو توی مغز به هم ربط می ده و شبیه تر می کنه و راه ارتباطی شون رو قوی تر می کنه.

حالا زمان می گذره... بعد از مدت ها می خوای یه زمینه ی جدید رو شروع کنی. یکم می ری جلو.... اون همراهی آدما رو اونقدر نمی بینی!‌ حالا تلاشت می شه اینکه همراهی آدما رو زیاد کنی... خب موفق هم خواهی بود!‌ اما این سری جای اینکه با افزایش علم و عمق دادن به دانسته هات جلو بری، یکم جلو می ری و یکم سعی می کنی اون توجه مردم رو کسب کنی.

خب عملا به جایی که می خواستی نمی رسی :دی!

بر اساس دانش اینجانب، اینم به هر حال از bug های ذهن به نظر می رسه ... :دی

حالا این می تونه رتبه یک بودن توی ورودی باشه، می تونه این باشه که بیشترین نمره شی توی امتحان های مختلف، یا هر چیز بی ارزش دیگه ای که آدما الکی بهش ارزش می دن. (البته خب بر اساس معیار ها و ارزش های خودم دارم صحبت می کنم )