تا همیشه

روزهای من...

تا همیشه

روزهای من...

تا همیشه

اگر به خانه ی من آمدی، برای من ای مهربان چراغ بیار.
و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم...
اینجا گاهی با خودم حرف می زنم، یا شایدم گاهی که حرفای دیگران که به دل بشینه.
اینجا شبیه خونه ی منه. خونه ی آدم ذهنشه و قلبش، مگه نه؟
بله، برای فهمیدن و شناخت من جای مناسبی نیست، ولی اگه دنبال نشونه واسه فهمیدنِ خودتون می گردید، شاید جرقه ای شه.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۵ مطلب با موضوع «دوست داشتنی های دنیای من» ثبت شده است

Sa'di

Monday, 24 Shahrivar 1399، 02:43 PM

اگر ابلهی مُشک را گَنده گفت//تو مجموع باش او پراکنده گفت

 

Dream

Wednesday, 13 Azar 1398، 11:04 AM

خورشید آرزو
بگـذار سـر به سینـه من تا که بشنـوی
آهنگ اشتیـاق دلی دردمنـد را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیـده¬ سر در کمند را

بگذار سر به سینه من تا بگویمـت
اندوه چیسـت؟ عشق کدامسـت؟ غم کجاسـت؟
بگذار تا بگویمـت این مرغ خستـه جان
عمـری است در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم آنچنـان که اگر بینمـت به کام
خواهـم که جاودانه بنالـم به دامنت
شاید که جاودانه بمـانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با مَنَت

تو آسمان آبیِ آرام و روشنی
من چون کبوتـری که پَرم در هـوای تو
یک شب ستاره‌های تو را دانه چین کنم
با اشک شـرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخنـد صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه شـراب
بیمـار خنده‌های تو ام بیشتر بخنـد
خورشیـد آرزوی منی گرم‌تر بتـاب


 فریدون مشیری 

https://soundcloud.com/korosh_s_1356/7cagoa7rwgxo

Speechless

Monday, 20 Aban 1398، 12:42 PM

وَالضُّحَى ﴿۱﴾

سوگند به روشنایى روز (۱)

وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى ﴿۲﴾

سوگند به شب چون آرام گیرد (۲)

مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى ﴿۳﴾

[که] پروردگارت تو را وانگذاشته و دشمن نداشته است (۳)

وَلَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَى ﴿۴﴾

و قطعا آخرت براى تو از دنیا نیکوتر خواهد بود (۴)

وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى ﴿۵﴾

و بزودى پروردگارت تو را عطا خواهد داد تا خرسند گردى (۵)

أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى ﴿۶﴾

مگر نه تو را یتیم یافت پس پناه داد (۶)

وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى ﴿۷﴾

و تو را سرگشته یافت پس هدایت کرد (۷)

وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى ﴿۸﴾

و تو را تنگدست‏ یافت و بى ‏نیاز گردانید (۸)

او

Tuesday, 7 Aban 1398، 06:48 PM

مثل معجزه، توی یه لحظه ی محو پیدا شد.

انگار که ساااال ها می شناختمش.

یه حس خوب توی وجودم نقاشی کرد و رد شدیم.

چند ماه بعد فهمیدم که سر زده به اینجا. خیلی خوشحال بودم اما نمی دونستم دقیقا چرا.

از ناخودآگاه با تمام وجود خوشحال بودم.

دیدمش؛ و هر لحظه، بیشتر و بیشتر منو با خودم پیوند می داد. بدون اینکه بدونه!

رفتیم باز... اون رفت. من موندم و اون پیوندهای گسسته ای که توی وجودم پیوسته کرده بود.

انگار گمشده ی پازل آشفته ی زندگی بود که باید می اومد.

اون رفت، من هستم هنوز و هنوز داره پیوندهای گسسته رو پیوند می زنه، بدون اینکه بدونه.

دوستش دارم.

Even more love!

Monday, 29 Mehr 1398، 12:04 PM

مثل تمام احساسا که ظرفیتمون برای مواجهه باهاشون بیشتر و بیشتر می شه، عشقم یه احساسه که اون تصویر عمومی از عشقی که داشتم، که قطعا خوب بود؛ یه اندازه ی خیلی سطحی و کم به نسبت به عشق و نزدیکی بیشتر داره.

عشق نسیم گونه کنار یه آدم رَوون، یه مرحله ی خیلی قوی تر از عشقه.

اینم یکی از ابعاد رهاییه.

و اینکه چقدددددر بسته پایم!

حتی پرواز، اونچه از رهایی می خوام نیست.

و :خوشحالی خیلی زیاد که تو مسیر نسیم شدنم :)

 

اما سوالی که پیش میاد اینه که درجه بعدش باز همین قدر عشق واسه همه آدما نیست؟ :دی

و من که کلا در حال دور زدن!... و قوی تر شدن :دی:عینک_آفتابی