تا همیشه

روزهای من...

تا همیشه

روزهای من...

تا همیشه

اگر به خانه ی من آمدی، برای من ای مهربان چراغ بیار.
و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم...
اینجا گاهی با خودم حرف می زنم، یا شایدم گاهی که حرفای دیگران که به دل بشینه.
اینجا شبیه خونه ی منه. خونه ی آدم ذهنشه و قلبش، مگه نه؟
بله، برای فهمیدن و شناخت من جای مناسبی نیست، ولی اگه دنبال نشونه واسه فهمیدنِ خودتون می گردید، شاید جرقه ای شه.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

بیاید و در مورد اولویت حرف نزنیم. دست کم فعلا.
- من که چیزی نگفته بودم، خودت شروع کردی! :D

وبلاگ_تکونی

چی شده که توی این گیرودار این همه کاااار، یاد بلاگم افتادم.
می خواستم برم که بلاگ تکونی کنم....
البته تجربه نشون داده که من معمولا توی همین مواقع هم هست که بلاگم سر می زنم. :D

هر کسی توی زندگی شخصیش، ممکنه بارها تغییر کنه. خواستم بگم که من از اون دسته ای هستم که (به نسبت بقیه آدم هایی که دیدم) خیییییییییلی تغییر می کنه.
از اون آدما که به هر چیزی ممکنه گیر بده و بره بررسیشون کنه.
احساس کردم که نسبت به چند سال قبل، بیشترین میزان تغییر توی سال های زندگی رو داشتم. واسه این بود که ذهنم درگیر "بلاگ تکونی" شد.
یه حرفایی بود، که به مهسای الآن نمی خورد. یه فکرایی بود که مهسای الآن نداشت... یه چیزایی بود که باید تغییر می کرد.

شروع کردم
یکی یکی پست ها رو خوندم تا به جایی برسم که شروع به حذف کردن کنم. اولش بعضی ها رو یکم تغییر دادم تا متناسب با حال و دغدغه های الآنم شه. اما بعد از چند صفحه به این فکر کردم که چرا واقعا؟ بعضی از حرفای گذشته، هنوز وااااقعا حالمو خوب می کرد.
بعضی از توجه هایی که کردم هنوز راهنماست...
بله، قسمت هایی یا به صورت کلی پست هایی هم هستن که دیگه من نیستم. اما خب...
خوبی این پست ها اینه که می تونه تا همیشه بهم راهی رو نشون بده که پیش رفتم. بهم کمک کنه که بهتر و سریع تر وسیع شم.
در نهایت، با تمام این ها پشیمون شدم از پاک کردنشون. بلاگ یعنی همین. یعنی دفتر خاطرات. یعنی تویی که تغییر می کنه. و من اعتقاد دارم اونکه تغییر نمی کنه در رکوده. در بن بستی هست که هیچ پیشرفتی نداره. یعنی ممکنه یکی از روزی که به دنیا می آد، احتیاج نداشته باشه هیچ چیزی رو یاد بگیره؟ اصلا ممکنه؟
مهسای این روزا فکر می کنه کسی که تغییر نمی کنه، دچار یه سری bias هاست و توشون گیر کرده. برای خودش، خودی ساخته که برآیند تصویری از دیگران هست. باید وسعت گرفت... باید پیش رفت... باید زندگی کرد ^_^

و ای مهسای آینده ای که می آی به این روزها سر می زنی
حتما برو و پست های قبلی رو بخون و درکم کن. برو نوشته های قبلی رو بخوان و سرشار شو 3>
آیا چیزی مشترک هست؟ آیا می شه این میان خودی رو پیدا کرد؟ آنکه مهسا بخوانی!

و بله. درصدی از خودشیفتگی رو هم می شه دید :D
که البته عاشقی باید... به درخت و سبزه و انسان و هزاران هزار موجود و ناموجود. عاشقی باید...

و البته درصدی از خودتخریبی. که اولی از نظر من خیلی هم خوبه اما دومی نکوهیده است. بله! :D