تا همیشه

روزهای من...

تا همیشه

روزهای من...

تا همیشه

اگر به خانه ی من آمدی، برای من ای مهربان چراغ بیار.
و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم...
اینجا گاهی با خودم حرف می زنم، یا شایدم گاهی که حرفای دیگران که به دل بشینه.
اینجا شبیه خونه ی منه. خونه ی آدم ذهنشه و قلبش، مگه نه؟
بله، برای فهمیدن و شناخت من جای مناسبی نیست، ولی اگه دنبال نشونه واسه فهمیدنِ خودتون می گردید، شاید جرقه ای شه.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

دنیای من!

Thursday, 15 Dey 1390، 06:00 PM
چشمم را به روی چیزی نمی‌بندم
به روی ِ چیز دیگری می‌گشایم
جهان ِ پشت ِ پلک‌های ِ من بهتر است
علیرضا روشن
پی نوشت: امروز چقدر دوست دارم update کنم!

متشکرم!

Thursday, 15 Dey 1390، 06:00 PM

خدایا!!! شد من یه چیز بخوام، بهم ندی آخه؟!... :D

پی نوشت: این یعنی اینکه چقدر خوشحالم! طبیعیه که شده ( درصدخیلی کمی بوده به هر حال! ) ! ولی معمولا" بعدا" فهمیدم چقدر اتفاق بهتری افتاده... الآن خواستم اینجا خوشحالی خودم رو ابراز کنم صرفا"!

پی نوشت پی نوشت: البته فکر نکنید که وسیع ترین دید دنیا رو خدا در این لحظه بهم داده! نه ! ... بله! ...


از عباس معروفی

Thursday, 15 Dey 1390، 06:00 PM

عاشقت باشم می‌میرم
یا عاشقت نباشم؟

نمی‌دانم کجا می‌بری مرا
همراهت می‌آیم
تا آخر راه
و هیچ نمی‌پرسم از تو
هرگز.

عاشقم باشی می‌میرم
یا عاشقم نباشی؟

این که عاشقی نیست
این ‌که شاعری نیست
واژه‌ها تهی شده‌اند
بانوی من!
به حساب من نگذار
و نگذار بی تو تباه شوم!

با تو عاشقی کنم
یا زندگی؟

در بوی نارنجی پیرهنت
تاب می‌خورم
بی‌تاب می‌شوم
و دنبال دست‌هات می‌گردم
در جیب‌هام
می‌ترسم گمت کرده باشم در خیابان
به پشت سر وا می‌گردم
و از تنهایی خودم وحشت می‌کنم.

بی تو زندگی کنم
یا بمیرم؟

نمی‌دانم تا کی دوستم داری
هرجا که باشد
باشد
هرجا تمام شد
اسمش را می‌گذارم
آخر خط من.
باشد؟

بی تو زندگی کنم
یا بگردم؟

همین که باشی
همین که نگاهت ‌کنم
مست می‌شوم
خودم را می‌آویزم به شانه‌ی تو.

با تو بمیرم
یا بخندم؟

امشب اسبت را می‌دزدم
رام می‌شوم آرام
مبهوت عاشقی کردنت .

با تو
اول کجاست؟
با تو
آخر کجاست؟

از نداشتنت می‌ترسم
از دلتنگیت
از تباهی خودم
همه‌اش می‌ترسم
وقتی نیستی تباه شوم.

بی تو
اول و آخر کجاست؟

واژه ها را نفرین می­کنم
و آه می کشم
در آیینه­ ی مه­آلود
پر از تو می­شوم
بی چتر.

من
بی تو
یعنی چی؟

غمگین که باشی
فرو می‌ریزم
مثل اشک.
نه مثل دیوار شهر
که هر کس چیزی بر آن
به یادگار نوشته است.

تو بیش‌تر منی
یا من تو؟

در آغوشت
ورد می‌خوانم زیر لب
و خدا را صدا می‌زنم.
آنقدر صدا می‌زنم که بگویی:
جان دلم!

عباس معروفی

و خدایی که در این نزدیکی ست...

Wednesday, 14 Dey 1390، 06:00 PM

وسیع ترین دید دنیا را می خواهم! خدایا... کمک کن. همانند همیشه های دوست داشتنی...



,

محبت

Friday, 9 Dey 1390، 06:00 PM
 


از
 محبت خارها، گل می شود                 وز محبت سرکه ها، مل می شود.

از محبت تلخ ها، شیرین شود                 وز محبت مسها، زرین شود.

از محبت دار، تختی می شود                  وز محبت بار، بختی می شود.

از محبت نار، نوری می شود                   وز محبت دیو، حوری می شود.

از محبت سنگ، روغن می شود               بی محبت موم، آهن می شود.

از محبت نیش، نوشی می شود              وز محبت شیر، موشی می شود.

از محبت مرده، زنده می شود                  وز محبت شاه،بنده می شود.

از محبت خارها، گل می شود


مولانا

1 - 2 - 3- .....

Wednesday, 7 Dey 1390، 06:00 PM


دردناک ترین حالت ناراحتی وقتی ست، که حتی خودت نمی دانی دلیلش را...! ):

پ.ن. : از من دلگیر نشوید این روز ها... خواهش می کنم !

Global Optimum

Wednesday, 30 Azar 1390، 06:00 PM

فکر می کنم این دنیا، و تمام پیچیدگی ها، و تمام پستی و بلندی هایش، تنها یکglobal optimumدارد!

اما هزاران مسیر... . هزاران مسیر که همه به بهینه ی سراسری می رسند.

هر چه قوی تر باشی، مسیر را مستقیم تر به سمت هدف پیش می روی! و هر چه نیاز به قوی تر شدن داشته باشی، در پی بهینه های محلی خواهی بود... در واقع، بهینه های محلی انگار، تو را برای راه مستقیم می سازند.

هدف یکی ست ( حتی شاید نمی دانی که چیست! ) ... و این تویی که محکم و استوار به سمت هدف می روی! ، گرچه گاه خسته ای از بلندی راه... و سردرگم گاهی حتی! اما کماکان پیش می روی... محکم و استوار! پیش می روی...

در این بین، زمان محدود است! و نمی توان جست و جوی کاملی داشت! باید ازheuristicهایی بهره جست که علاوه بر اینکه admissible بودن وconsistency، ما را هر چه سریع تر به سوی هدف راهنمایی کنند.

به این می اندیشم که در این زمان محدود، شاید هیچ گاه به بهینه یglobal نرسم، اما... قوی تر شدن، انگیزه ایست که مرا تاterminal stateمرگ ، به سویش پیش خواهد برد...

پ.ن. : یلدای دیروزتون مبارک ;)


تبریک

Friday, 25 Azar 1390، 06:00 PM

واقعا" خوشحالم...

و براشون آرزوی خوشبختی می کنم... ، از صمیم قلب! (:

 

In thought of Memories... (:

Wednesday, 23 Azar 1390، 06:00 PM

دلتنگ بودن را دوست دارم...

در کنار تمام غصه هایش، سراسر احساس است........

و لطافت لحظه ها با توست،      وقتی دلتنگی.

دلم برای احساس تنگ است، اما...        دلتنگ نمی شوم ! ):

حبه قند!...

Thursday, 17 Azar 1390، 06:00 PM

می خندم گله ای نیست اگر حرفهایم را نفهمی. "هنوز انقدر کوچک نشدم تا بخواهم کسی مرا درک کند". باور کن آدمهای مضحک آدمهایی هستند که کاملا درک می شوند. انقدر کارهایشان و حرفهایشان تکراریست که کامل می شود درکشان کرد. مثل حبه قندی در فکر آدم حل می شوند، درک می شوند. برای من همان نگاهی که می کنی و همان احساس ابهام که صورتت را لمس می کند کافی ست.

حسین پناهی

پ.ن. : دید جالبی ست، نسبت به این بخش از زندگی... (:

خسرو شکیبایی

Wednesday, 25 Aban 1390، 06:00 PM

سه سال از اون وداع تلخ میگذره ولی هنوز طنین گرم صدات تو گوشمه که میگفتی:
قهر کردی؟
حرف که میزنی؟!
و بعد صدات رو می بردی بالا: "اصلا چه معنی داره تو این خونه کسی با کسی حرف نزنه"


می گفتی:

چه معنی داره تو این دنیا کسی با کسی قهر باشه
...چه معنی داره تو این دنیا کسی تنها باشه
چه معنی داره تو این دنیا آدم ها یک روز بیان و یک روز برن
چه معنی داره تو این دنیا دل بعضی ها اینقدر تنگ باشه
اصلا چه معنی داره تو این دنیا دل بعضی ها از سنگ باشه

 

سوال!

Wednesday, 18 Aban 1390، 06:00 PM

بیاید از خوبی بگیم!...

 

چه ویژگی هایی از یک انسان به نظر شما خوبی هستن؟! ...

لطفا" کمک کنید ...

تا حالا:

صداقت، مهربانی، معرفت، وفاداری،

خوش اخلاقی، مودب بودن،

متفکر بودن، عبرت گرفتن،

داشتن حس کمک به دیگران، مسئولیت پذیری، بخشندگی، فداکاری،

شجاعت، غیرت، تواضع در برابر غیر متکبران و تکبر در برابر متکبران، عدالتخواهی،

بی تفاوت نبودن، انصاف داشتن.

پ.ن: با تشکر از همه ی کسانی که کمک می کنند:

مریم، صباجمالیان، م.ر.ک.ز، مهدی

 

مهسای سال 98: نه اینکه باهاشون موافق باشم. غیرت آخه؟ حالا بقیه شونو بررسی نمی کنم :دی

 

 

-

Wednesday, 20 Mehr 1390، 07:00 PM

از بی تفاوتی بی ذارم ! ... از احساس بی تفاوتی... بیا تا یک بار نشانت دهم صدای بی تفاوتی ها را !

حیف! حیف که گرچه سنگ دل شده ام اما، هنوز لطافت باقی از اندک احساسم مانع می شود سنگ دل باشم... (:


سایبان آرامش ما، ماییم

Thursday, 7 Mehr 1390، 07:00 PM



در هوای دوگانگی، تازگی چهره ها پژمرد

بیائید از سایه - روشن برویم

بر لب شبنم بایستیم، در برگ فرود آییم.

و اگر جا پایی دیدیم، مسافر کهن را از پی برویم.

برگردیم، و نهراسیم، در ایوان آن روزگاران، نوشابه

جادو سر کشیم.

شب بوی ترانه ببوییم، چهره خود گم کنیم.

از روزن آن سوها بنگریم، در به نوازش خطر بگشاییم.

خود روی دلهره پرپر کنیم.

نیاویزیم، نه به بند گریز، نه به دامان پناه.

نشتابیم، نه به سوی روشن نزدیک، نه به سمت مبهم دور.

عطش را بنشانیم، و به خورشید اشاره کنیم.

ماندیم در برابر هیچ، خم شدیم در برابر هیچ، پس نماز

مادر را نشکنیم.

برخیزیم، و دعا کنیم:

لب ما شیار عطر خاموشی باد!

نزدیک ما شب بی دردی است، دوری کنیم.

کنار ما ریشه بی شوری است، بر کنیم.

و نلرزیم، پا در لجن نهیم، مرداب را به تپش درآرییم.

آتش را بشوئیم، نی زار همهمه را خاکستر کنیم.

قطره را بشوئیم، دریا را در نوسان آییم.

و این نسیم، بوزیم و جاودان بوزیم

و این خزنده، خم شویم، و بینا خم شویم

و این گودال، فرود آئیم و بی پروا فرود آئیم.

بر خود خیمه زنیم، سایبان آرامش مائیم

ما وزش صخره ایم، ما صخره و زنده ایم

ما شب گامیم، ما گام شبانه ایم

پرواز و چشم به راه پرنده ایم

تراوش آبیم و در انتظار سبوئیم

در میوه چینی بی گاه، رؤیا را نارس چیدند، و تردید

از رسیدگی پوسید

بیائید از شوره زار خوب و بد برویم

چون جویبار، آئینه روان باشیم: به درخت، درخت را

پاسخ دهیم

و دو کران خود را هر لحظه بیافرینیم، هر لحظه رها سازیم

برویم، برویم و بیکرانی را زمزمه کنیم

 

کلافگی!

Sunday, 27 Shahrivar 1390، 05:00 PM

راست می گفت بزرگی...

این روز ها (از حال و هوای امروز سخن می گویم ! ، بیست و هفتم شهریور ماه نود. )

آدم ها، هر چه کوچک ترند، بیشتر منیّت دارند و خودبزرگ بینی... و هر چه بزرگ ترند، متواضع تر و محترم تر.


پ.ن.: کلافه از خودبزرگ بینی برخی افراد و تلاش برای پیدا کردن راهی برای پیدا کردن راهی برای خلاصی از مشکلاتِ خود بزرگ بین ها ساخته !

 

Keep Silent!... and that's the way! :)

Sunday, 6 Shahrivar 1390، 05:00 PM

من چیزی نمی گویم

تا بدانی در سکوت هم می توان عاشق ماند

به همین سادگی.

کسی این روزها

دنبال ردپای سوزن پرگار بر صفحه نمی گردد

... دوستان

برایم پیغامی از جنس خوابهای خودم بفرستید

تمام اهالی اینجا

حکایت طوطی و بازرگان را می دانند.

 

سیروس جمالی

آبی و سپید...

Monday, 31 Mordad 1390، 05:00 PM

آبی بی کران آسمان را دوست دارم ...

و روز هایی که حتی زمین ترانه ی شادی سرداده است، گویی تا بی کران ها سرشاریم! سرشار از خوبی و دوستی... نور و روشنی. و مهربان خدای همیشه هایم ...

دوستت دارم پرستو ... (-:

مرز گمشده

Friday, 28 Mordad 1390، 05:00 PM
            


مرز گمشده...


ریشه روشنی پوسید و فرو ریخت‌.
و صدا در جاده بی طرح فضا می رفت‌.

ااز مرزی گذشته بود،
در پی مرز گمشده می گشت‌.
کوهی سنگین نگاهش را برید.
صدا از خود تهی شد
و به دامن کوه آویخت‌:
پناهم بده‌، تنها مرز آشنا! پناهم بده‌.
و کوه از خوابی سنگین پر بود.
خوابش طرحی رها شده داشت‌.
صدا زمزمه بیگانگی را بویید،
برگشت‌،
فضا را از خود گذر داد
و در کرانه نادیدنی شب بر زمین افتاد.

کوه از خواب سنگین پر بود.

دیری گذشت‌،
خوابش بخار شد.
طنین گمشده ای به رگ هایش وزید:
پناهم بده‌، تنها مرز آشنا! پناهم بده‌.
سوزش تلخی به تار و پودش ریخت‌.

خواب خطا کارش را نفرین فرستاد
و نگاهش را روانه کرد. 

انتظاری نوسان داشت‌.
نگاهی در راه مانده بود

و صدایی در تنهایی می گریست‌.