تا همیشه

روزهای من...

تا همیشه

روزهای من...

تا همیشه

اگر به خانه ی من آمدی، برای من ای مهربان چراغ بیار.
و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم...
اینجا گاهی با خودم حرف می زنم، یا شایدم گاهی که حرفای دیگران که به دل بشینه.
اینجا شبیه خونه ی منه. خونه ی آدم ذهنشه و قلبش، مگه نه؟
بله، برای فهمیدن و شناخت من جای مناسبی نیست، ولی اگه دنبال نشونه واسه فهمیدنِ خودتون می گردید، شاید جرقه ای شه.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

۶۴ مطلب با موضوع «یک دنیا فکر!» ثبت شده است

Love all over!

Tuesday, 24 Dey 1398، 07:34 PM

خدا حواسش به همههههه چیز هست! یعنی مُردم براش، مُردم!!! 

فقط تو باید حواست بهش باشه و بفهمی چی می گه.

چجوری؟ خودت باش! خود چیه؟ خدایی که تو دلت هست. که خودت خدایی. بله! 

سختی هم هستاااا، ولی برآیندش اینه که مردم واسه خدا و این هارمونی قشنگی که به زندگی داده. 

 

اینم بسیار با مناسب هست باهاش گوش کنی مهسای آینده جانم:

https://soundcloud.com/rosmusicofficial/a9jpafmfjceo?in=user-174476361/sets/8h1kwnbzncbl

No words

Thursday, 19 Dey 1398، 05:13 PM

چی ارزش گفتن داره؟

 

پ.ن. : از جنس صدا نیست. بی صدایی رو چی می تونه صدا باشه؟

Source of Love

Friday, 13 Dey 1398، 03:01 PM

وقت عاشق شدن، باید بدونم که این عشق از درون خودم هست. منبعش منم و یعنی شبیه من هست.

درسته که با دیدن وجودی در من متبلور شده از زیبایی، ولی از من خبر می ده و نه از طرف مقابل.

البته که احتمالا طرف مقابل هم اگه زنگارهاشو پس بزنه، می تونه دریافت کننده ی همه ی این عشق بشه و ظرفیت وجودیش بیشتر شه.

پس شاید از پتانسیل وجودی طرف مقابل هم خبر بده...

و البته منم! باید تا می تونیم زیبا و زیباتر باشیم تا به عشق اجازه ی ظهور بدیم. گرچه... نمی دونم که عشق اگه قرار باشه از همه ی اینا رد می شه؟ یا نه... فک کنم می شه.

ولی نه همیشه. 

از طرفی، این دلیلی برای زیبا بودن نیست. زیبا بودن دلیلش خودشه که خواستنیه. و خب اینجا هم لازم می شه اما دلیلش خودشه.

 

یه قسمت مهم دیگه هم اینه که باید زیبایی های خود رو دید و خود رو بیشتر و بیشتر دوست داشت تا عشق قشنگتری رو تجربه کرد.

Clever?

Friday, 13 Dey 1398، 02:42 PM

فهمیدم! مردم به اونکه خودشناسی بیشتری کرده و به حقیقت بیشتر دست پیدا کرده می گن باهوش.

یعنی هر چی بیشتر توی مسیر خداشناسی رفته باشی، چون از حقیقت های دنیا بیشتر سر در میاری، مردم بهت می گن باهوش.


پ.ن. : من چرا تو خونه نموندم کار کنم واقعا؟ اینجا هوا سردتره، نمی شه کار کرد درست.

پ.ن. 2: نمی دونم...

Back!

Thursday, 12 Dey 1398، 02:30 PM

اون وقتایی که ناگهان یه عشق خیلی زیاد توی وجودت رها می شه، باید خیلی خفن باشی که بتونی به وصال تبدیلش کنی. 

باید دوست داشتنو بغل کنی، خودتو کامل فهمیده باشی، بعد یکم یکم رهاش کنی. جوری که انگار کم کم دوست داشتنی به وجود اومده و همه چیز عادیه :دی

ولی نیست! معجزه شده! البته نه همیشه... گاهی یه نداشتن بزرگه شاید... یا داشتن بزرگ. یا شاید هر دو تاش.

اینه که این همه خواستن به وجود میاد... نمی دونم. سخته. و باحال :دی

هعی... هعی.... بدشانسی وقتیه که عشقِ جان، خودش دلش جای دیگر باشه... این شد رسم روزگار؟ 

بله. شد. همینه رسمش. که از باحالی هاشه. سختی های متفاوت تر تجربه کنی هی... هی رشد کنی و آدم قوی تری شی. به به!

گرچه... وجودم چیز خفن تری فهمیده!

Simorgh

Monday, 25 Azar 1398، 03:21 PM

با یه دنیا تلاش، یه عاااالم تلاش، تیکه های گم شده و پخش وجودمو  اینور و اونور دارم می گردم و پیدا می کنم.

چه هااااا کشیدم تا خودمو پیدا کنم... چه ها کشیدم...! و هنوز هم پیدا نشدم!

.

.

.

هع آه...

 

می گردم

می گردم

می گردم

و باز می گردم

کار ما تا آخر دنیا جست و جوهاست
ما آدما پاره های گمشده ی وجود همیم؟ :) چه اونچه از چند سال قبل گم کردیم و چه از ازل... تا که خود ازلیمونو یادمون بیاد... یا شاید قبل تر از اون(فک کنم که توی ازل لزوما یکی نبودیم اما مطمین نیستم). که همه یکی بودیم! هر کس یه تیکه ای  رو پیدا می کنه... با هم یکی می شیم... ما با هم اوج زیبایی عالمو می سازیم... :)

When the truth starts singing

Thursday, 14 Azar 1398، 01:35 PM

وقتی دنبال حقیقت بگردی، توی هر چیز هم حقیقتو پیدا می کنی.

وقتی دنبال قشنگی بگردی، توی هر چیز هم قشنگی پیدا می کنی.

وقتی دنبال زشتی بگردی، توی هر چیز هم زشتی رو پیدا می کنی.

 

You will!

Wednesday, 6 Azar 1398، 01:13 PM

هر لحظه زندگی، یه فرصته واسه تمرین اونچه بهش باور داریم...

 

به روزرسانی امروز: نه تنها این، گاهی یه هدیه ست! دوای یه درد! به سمتش برو، درها یکی یکی به روت باز می شه. چرا قبلش نمی شد؟ خودم داشتم می بستم... وگرنه تا اونجا که می رفتم، در هم باز بود... :)

Gold!

Thursday, 23 Aban 1398، 03:47 PM

مامان می گفت خیلی تحت تاثیر بقیه ای! نبودم اونقدر... ولی بعدش رسیدم به جایی که شدم. خیلی!

حالا می فهمم یعنی چی تحت تاثیر بقیه بودن یا نبودن.

نتیجه ی این قسمت از سفر اینکه تغییر فکرت باید از دلت باشه، نه از بیرون. :)

احساس refine شدگی(!) دارم! واضح شدنِ یه بعدِ به ظاهر معلوم.

با تمام وجود فهمیدنِ اونچه نمی خوام، که بله. از تجربه ی سخت میاد.

Speechless

Monday, 20 Aban 1398، 12:42 PM

وَالضُّحَى ﴿۱﴾

سوگند به روشنایى روز (۱)

وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى ﴿۲﴾

سوگند به شب چون آرام گیرد (۲)

مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى ﴿۳﴾

[که] پروردگارت تو را وانگذاشته و دشمن نداشته است (۳)

وَلَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَى ﴿۴﴾

و قطعا آخرت براى تو از دنیا نیکوتر خواهد بود (۴)

وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى ﴿۵﴾

و بزودى پروردگارت تو را عطا خواهد داد تا خرسند گردى (۵)

أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى ﴿۶﴾

مگر نه تو را یتیم یافت پس پناه داد (۶)

وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى ﴿۷﴾

و تو را سرگشته یافت پس هدایت کرد (۷)

وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى ﴿۸﴾

و تو را تنگدست‏ یافت و بى ‏نیاز گردانید (۸)

Universe

Monday, 13 Aban 1398، 12:28 PM

وقتی احساستو رها کنی، همون چیزی رو از دنیا می گیری که لازم داری ازش بگیری. و هی بهتر و بهتر، رهاتر و رهاتر می شی.

به یه هارمونی متعادل می رسی، یه صلح درونی، صلح با خود، به خود.

دنیا، که یعنی همه و همه، توی این جریان شناور دارن آب تنی می کنن، دارن توی اون جریان می رن. چه بدونن چه ندونن.

مثل اون لحظه ای که به قول سهراب پرواز می خواد خلق شه و پرنده ای رد می شه.

مثل اون لحظه ای که عشق می خواد خلق شه و اونی که وجودش مهیای عشقه اونجا می ایسته و عشق خلق می شه.

و اینا با هم هم هارمونین. اونچه وجود تو رو سرشار می کنه و اونچه دنیا بهت می ده. فقط کافیه صداشو بشنوی.

صدای خلقشو بشنوی.

و خوبیِ اینکه صداشو بشنوی اینه که در آغوشش می گیری، می پذیریش. چون همونه که از درون می خواستی.

ترکیبی بین جبر و اختیار...

Rational heartedly !!

Wednesday, 8 Aban 1398، 03:41 PM

اینکه با گفتن کارایی که انجام می دی یا باور داری یا هر چیز، مشکلی نداشته باشی فرق داره با اینکه در موردشون حرف بزنی با هر کسی و هر موقعی.

برای حرف زدن، دلیل لازمه. دلیل! :پی

Re-Learning no expectation

Tuesday, 7 Aban 1398، 10:37 AM

دارم یاد می گیرم باز که از کسی انتظار نداشته باشم منو بفهمه... :)

حتی یکم، حتی خیلی کم.

رها از همه، جدا از همه، کارامو پیش می برم.

مهسایی داره به دنیا می آد دوباره.

حالش بهتره..... حالش بهتر و بهتره:)

هنر شاد بودن!

Thursday, 18 Mehr 1398، 02:03 PM

Let's feel happiness fully... distant from any judgement... :)

 

Thought credit moslty to Nastaran <3

Reinforcement Learning!

Wednesday, 17 Mehr 1398، 11:48 AM

همون قدر که تنبیه چیز ناخوشایندیه، تشویق هم هست. احساس خوبی بر می انگیزه، و همین باعث می شه که اشتباه بودنشو نفهمیم.

مسیله اینه که باید متوجه بود که به آدما نباید جهت داد، بذاریم راه خودشونو برن. حالا چه خوشایند ما باشه و چه نباشه.

یه مسیله دیگه هم اینه که شاید باید تمام این قضایا رو به پای گوینده گذاشت. در واقع گوینده داره با احساساتش دست و پنجه نرم می کنه در اون لحظات. و خب به شنونده ربطی نداره جز اینکه اگه بخواد در کنار گوینده و احساساتش قرار بگیره. که باااز، اینم مشکل داره. چون اینم می شه دخالت توی احساسات گوینده. اینه که، دست از سر آدما برداریم، بله :دی

Loving

Tuesday, 16 Mehr 1398، 06:26 PM

بعد این همه سال، اما انگار تازه دارم با عشق آشنا می شم. و تاااازه دارم به عمق عشق پدر و مامان پی می برم.

غصه می خورم... ک چرا اینقدر نمی دیدم.... 

دانی که را سزد صفت پاکی؟

Wednesday, 10 Mehr 1398، 02:54 PM

We have our own insecurities each, it's impossible to be perfect and I'm not sure what exactly it means to be perfect(not saying that there is no perfect necessarily or there is! I don't know, haven't been able to formulate sth as perfect yet!).

Of course we can start digging into each other's souls and minds and find those details of insecurities or mistakes that we have. I'm sure we can find many anyway!

Or instead, we can try to help each other to blossom, create a more progressive environment in which we can overcome our fears, insecurities, etc.

 

Been traped myself for 3 years now(without knowing why!)! It's time to get back... It was not that bad afterall, since I know more and with all my being why, when and where I should.

 

پ.ن.: حالا مهسای ده سال بعد میاد می گه که جایزه می خواسته بگیره، خوشحال بوده؟ :دی 

شاید مهسای دو سال پیش بگه، مهسای ده سال بعد نمی گه.

 

  • مهسا

Now I'm looking forward to Japan:D

Wednesday, 10 Mehr 1398، 11:52 AM

مهسا خوشحاله!

Best student Paper Award شد کارشون چون ^_^

 

این چه تفکریه که توی خوشحالی باید قیاس کرد؟ باید تا ته خوشحالی که می تونی بشی رو حس کنی. از حس غرورِ خوب سرکوب شده رو که هیچی.

 

پ.ن.: خوشحالی چقدر به آدم انرژی می ده!! جل الخالق! :دی

  • مهسا