دوران ورود ممنوع!

تازگی تعریفش کردم... وقتایی که دنیام روی همه ! همه ی همه! بسته می شه و دیگه به کسی اجازه ی ورود نمی دم... الآن توی اون دوران قرار گرفتم! می دونم که باز هم اتفاق خواهد افتاد در آینده، همون طور که پیش از این هم اتفاق افتاده بود... ولی این بار، سعی می کنم کسی رو نرنجونم از خودم توی این دوران !
پ.ن. 1: به تازگی عاشق ذهن و ناخودآگاهم شدم... گرچه این علاقه ی دوطرفه پیشینه ی دراز و طولانی مدتی داره!
پ.ن. 2: لطفا" الکی استدلال و استنتاج نکنید در مورد نوشته های من! لطفا" فقط به اندازه ی زندگی خودتون ببینید ازشون... همون قدر که مصداقش رو توی زندگی تون می بینید! البته اگر تجربه و احساس مرتبطی دارید. نوشته های من، همون چیزایی هستن که شما فکر می کنید! ولی فقط در مورد زندگی شما صدق می کنن اون فکرا و نه هیچ کس دیگه ای...
پ.ن. 3: کلا" هیچ وقت نتونستم قضاوت های مردم رو تحمل کنم! هیچ وقت هم نفهمیدم چطور می تونن با این همه قطعیت در مورد یه چیز نظر بدن! مخصوصا" در مورد دیگران...(:
- 91/10/15