peacfulness
دارم به این فکر می کنم که ما آدما، چی می شه که از بقیه ناامید می شیم؟ به چی امید داشتیم از اون روزهای اول؟
چطوری اون امید رو پیدا کردیم که از یه جایی به بعد به سمت ناامیدی می ریم؟
داشتن این امید به چیزی غیرواقعی، نتیجه ش این می شه که از همه آدم و عالم می بریم و سعی می کنیم برای خودمون کافی باشیم؛ از همه جدا بشیم.
خب واقعا اینکه آدم خودش از پس مشکلاتش بر بیاد، اتفاق مثبتیه. ولی از طرفی هم بریدن از دیگران نه واقعیه و نه مطلوب. باید انتظاراتمون از دیگران رو تنظیم کنیم. همه آدمیم و قرار نیست معجزه کنیم.
مگه خود من معجزه ای کردم اگه گاهی هم خوبی کردم به دیگری؟
پیش به سوی صلح بیشتر با جهان.
پ.ن.: تعداد زیادی از پست های چند سال پیشمو دیدم، و همواره در حال پیدا کردن خودم بودم. نگو که راهش در تراپی نهفته بوده. با یه تراپیست درست حسابی. و همین طور کتاب های جالب. مثل کتاب دروغ هایی که به خود می گوییم.