تا همیشه

روزهای من...

تا همیشه

روزهای من...

تا همیشه

اگر به خانه ی من آمدی، برای من ای مهربان چراغ بیار.
و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم...
اینجا گاهی با خودم حرف می زنم، یا شایدم گاهی که حرفای دیگران که به دل بشینه.
اینجا شبیه خونه ی منه. خونه ی آدم ذهنشه و قلبش، مگه نه؟
بله، برای فهمیدن و شناخت من جای مناسبی نیست، ولی اگه دنبال نشونه واسه فهمیدنِ خودتون می گردید، شاید جرقه ای شه.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

ناراستی آدم را به بهبوهه ی جنگل ابهام می برد!
آدم را به سمت پرتگاهی در بلندترین ِ کوه ها و دامنه ها سوق می دهد و به یک باره  در دستانی از هیچ می سپارد.
هیچ گاه نخواهی فهمید لبخندی و اشکی، درود یا بدرودی، نگاه یا صدایی را... و این حقیقت محبوس ِ میان بود و نبود. میان فهم و نفهمیدن ها... میان راه های نرفته و رفته! میان حرف های زده و نزده!
و ناراستی مسیر ایمن سبزه زار را به نسیم فراموشی می سپارد و دشت ایمان، دوستی و دوست داشتن، و عشق را... گم می کند.

ما آدم ها چه بی رحمیم... و چه خوش خیال!
که انگار می کنیم در این همه محو، در این همه ابهام و این همه ابر، خوشبخت زندگی "خواهیم" کرد!
  • 96/04/28
  • مهسا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی