A lover
محاله تا ته دنیا کسی جوری که من هر ثانیه مردم برای تو بمیره
محاله یک نفر پیدا شه این عشقو بتونه یک نفس از لحظه های من بگیره...
https://soundcloud.com/mahditaqipour/mahale-mp3
محاله تا ته دنیا کسی جوری که من هر ثانیه مردم برای تو بمیره
محاله یک نفر پیدا شه این عشقو بتونه یک نفس از لحظه های من بگیره...
https://soundcloud.com/mahditaqipour/mahale-mp3
احساس می کنم که ارزشم داره زیر پا گذاشته می شه.
احساس می کنم که he has taken me for granted.
احساس می کنم که منو نمی بینه.
گرچه که خوش برخورد و مهربونه... :)
یه مفهوم جدید یاد گرفتم: اینکه آدم هایی هستن که به صورت عاطفی در دسترس نیستن.
و توی این طور شرایطی، اگه تو چنین فردی رو دوست داشته باشی، جوابی برای احساساتت نخواهی گرفت. و اون حس کلافگی و غیره رو تجربه خواهی کرد.
وقتی یکی قشنگ و با حوصله به سوال های یکی دیگه جواب می ده، حس دوست داشتن پیدا می کنم.
کم شدن انگار اینجور آدما...
خب.
هر کسی لایق اینه که با کسی باشه که خیلی دوستش داره. در واقع دو نفر که همدیگه رو خیلی دوست دارن.
و من نمی خوام وارد رابطه ای بشم که جز این باشه.
از طرفی، نمی خوام هم که تا آخرعمر تنها باشم و گرمای خانواده رو نداشته باشم.
اینه که شرایط رو سخت می کنه.
:روزنوشت!
رفتم پاریس.
ولی خودمو نبردم... احساساتمو جا گذاشتم...... جا گذاشتم...... تا لحظه ای که رفت.
نشستم و اشک ریختم.
دیشب که برگشتم هلسینکی، باز خودمو پیدا کردم.
حس می کنم که باهاش بودم، اما باهاش بودنو اونجوری که باید تجربه نکردم.