وقتی تو جایگاه با امتیاز باشی، وقتی حداقل ها رو داشته باشی و راضی باشی تا حدی، اونجا جایی هست که از ساختار قدرتمند اجتماعی بی نیاز می شی.
و می تونی آدما رو فرای ساختارها نگاه کنی...
و این خیلی دردناکه.
ولی حالا واقعا می فهمم که چرا رفاه نسبی، باعث جامعه ی بهتری می شه. حالا این رفاه نسبی، ابعاد مختلفی داره. مثلا می تونه از نظر مالی، فکری، اخلاقی و اعتقادی و هزارتا دسته ی دیگه باشه.
آیا می تونم روزی، بدون توجه به رفاهی که دارم، به آدما نگاه کنم و از ساختارها استفاده نکنم برای ارزش گذاری خودم و آدما؟
شاید کلید اصلی همین باشه. که ارزش خودتو فرای ساختارها بتونی به خودت ثابت کنی و به جامعه هم بقبولونی! این دومی خیلی سخته! فک کن تو جامعه ای زندگی کنی، که همه این رو در مورد خودشون درک کرده باشن!
جالب نمی شه؟
شایدم همه درک کرده باشن و من آخرین نفری باشم که می فهمه اینو:دی چه دنیایی!