تا همیشه

روزهای من...

تا همیشه

روزهای من...

تا همیشه

اگر به خانه ی من آمدی، برای من ای مهربان چراغ بیار.
و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم...
اینجا گاهی با خودم حرف می زنم، یا شایدم گاهی که حرفای دیگران که به دل بشینه.
اینجا شبیه خونه ی منه. خونه ی آدم ذهنشه و قلبش، مگه نه؟
بله، برای فهمیدن و شناخت من جای مناسبی نیست، ولی اگه دنبال نشونه واسه فهمیدنِ خودتون می گردید، شاید جرقه ای شه.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

ُSchool

Monday, 14 Esfand 1396، 08:16 AM

تا اینجا از زندگی، هیچ جا به پذیرایی و خوبی فرزانگان نبوده برام :)

حالا هی بگین سمپاد بد :|

این جامعه کلا در حال زدن همه ی آدما و ساختاراست... یه سری زامبی زورگو! آه که آرامش رهایی از قیل و قال جامعه ام آرزوست...

ٍExhausted!

Wednesday, 9 Esfand 1396، 11:05 AM

بازم خسته از آدما...


چطور می شه با چیزای نصف و نیمه زندگی کرد؟

با چیزی بین بودن و نبودن. با این حسی که شبیه بین زمین و آسمون بودنه...

با همه چیزاهای نامطمئن.

مثلا اینکه واقعا آدما می تونن قسمتی از زندگی همو پر کنن؟ یا نمی تونن؟ داریم خودمونو گول می زنیم؟ شاید تا حدی بتونن؟ بالاخره هستید یا نه؟ آهاااای آدما:دی

مثلا با position هایی که نه قطعی هستن و نه رد شده. این سر در هوایی ناتمام...

آیا می شه این حالت بینابین رو به عنوان واقعیت پذیرفت و پیش رفت؟  

مثلا راهی شبیه نگاه بی کنش به زندگی؟

چیزی کم و چیزی زیاده در وجود. احساسی شاید! و قلب که می خواد نفس بکشه ولی چیزی توی گلوش گیر کرده!


و اینکه. آدم اینجا تنهاست... 

اما این تنهایی خوب و دلپذیر؟ یا چی؟


از هر دری سخنی! :)