تا همیشه

روزهای من...

تا همیشه

روزهای من...

تا همیشه

اگر به خانه ی من آمدی، برای من ای مهربان چراغ بیار.
و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم...
اینجا گاهی با خودم حرف می زنم، یا شایدم گاهی که حرفای دیگران که به دل بشینه.
اینجا شبیه خونه ی منه. خونه ی آدم ذهنشه و قلبش، مگه نه؟
بله، برای فهمیدن و شناخت من جای مناسبی نیست، ولی اگه دنبال نشونه واسه فهمیدنِ خودتون می گردید، شاید جرقه ای شه.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

Life....

Sunday, 29 Bahman 1391، 06:01 PM
ایمیل که یکی از دوستای خوب برام فرستاده بود، قشنگ بود خیلی به نظرم...

اینجا می ذارمش که بازم ببینمش (-:


اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
 

زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی


اگر برده عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی،
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی،
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی


اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند،
دوری کنی.
تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی


اگر هنگامی که با شغلت‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی،
که حداقل یک بار در تمام زندگیت ورای مصلحت‌اندیشی بروی.


امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن...

 


,,,,

 

"به کجا چنین شتابان؟"

گون از نسیم پرسید.

"دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟"

 

"همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟"

"به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا سرایم"

"سفرت به خیر! اما
تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت
به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را"

محمدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشک)     

  کتاب کوچه باغهای نیشابور     

 

دیوار!

Monday, 23 Bahman 1391، 06:01 PM
Feeling like banging my head against a brick wall! :l

لحظه های گذشته

Saturday, 21 Bahman 1391، 06:00 PM

این روزها زیاد تکرار می شوند از این پس.... روزهایی که ثانیه ثانیه هاش ، لحظه هایی ست که دلت تنگ گذشته هایت شوند. حتی گاهی که سرشاری از آرامش و خوبی، دل تنگ لحظه هایی خواهی شد که دیگر نیستند، حتی اگر لحظه هایی ناخوشایند بوده باشند! آری دوستم ... دلتنگ لحظه هایت خواهی شد....

پ.ن. مثل همین الآن... و این یک احساس تکراری ست... باشد که گاهی بعد، دلتنگ این لحظه ها باشی!

مُدّعی!

Saturday, 21 Bahman 1391، 06:00 PM

نمی دونم چرا همه جا، این طور شده که بعد از یه مدت باید از آدماش فاصله گرفت.... بــــــــــــایــــــــــــــــد!

واسه اینکه آدما مدعی شدن این روزا؟ و واسه حفظ کردنش دست به خراب کردن هر چی که هست می زنن؟ واسه اینکه تنبل شدن و دل به کاری نمی دن و در عین حال می خوان بگن که خوب هستن؟

نمی دونم.... زیاد فکر نکردم درباره ی دلیلش.... ولی می دونم که مشکلی هست! واضحه خب، راست می گین.... (-:

فردا تو راهه

Monday, 16 Bahman 1391، 06:00 PM
این ترانه رو از وقتی شنیدم ، بی نهایت دوستش داشتم.....

فردا تو راهه از بٍتی ...3>


یه چیکه شادی یه مشت ستاره
یه دل که هیچ وقت آروم نداره

ما با همینا خوشبخت و شادیم
ما حک شدیم تو برگای تقویم

ما با همینا خوشبخت و شادیم

بخند عزیزم فردا تو راهه
حلقه ای از نور تو دست ماهه

بخند عزیزم شب غرق رازه
پنجره های خوشبختی بازه

-------------------

می خوام تو چشمات اشکی نلغزه
جوری بیام که برگی نلرزه

بذار که قلبم پیشت بمونه
تا دنیا شکل رویاهامونه

به فکر اینم که غم بمیره
چیزی نگم که دلت بگیره

با تو رو ابرا قدم گذاشتم
من آرزویی جز تو نداشتم

-----------------

بخند عزیزم فردا تو راهه
حلقه ای از نور تو دست ماهه

بخند عزیزم شب غرق رازه
پنجره های خوشبختی بازه


Happiness

Friday, 13 Bahman 1391، 06:00 PM

آدمای شاد، آدمای شادن....

آدمای شاد، کسایی هستن که دنیا رو زیبا می بینن...

کسایی هستن که خوبی ها و قشنگی های دنیا بیشتر به چشمشون می آد.

کسایی که معتقدن اینقدر چیزهای خوب و دوست داشتنی برای شاد بودن هست، که وقتی برای غصه خوردن پیدا نمی شه...

گاهی که غصه می خورن حتی، این باعث نمی شه که همه چیزُ پای دنیا بذارنُ محکومش کنن...

کسایی هستن که "به قول معروف" نیمه ی پر لیوانُ می بینن...

زندگی قشنگه. با همه ی ناراحتی ها و شادی هاش.... (-:

پ.ن. : این حداقل تعریف من هست ، از ..... .