-
از بی تفاوتی بی ذارم ! ... از احساس بی تفاوتی... بیا تا یک بار نشانت دهم صدای بی تفاوتی ها را !
حیف! حیف که گرچه سنگ دل شده ام اما، هنوز لطافت باقی از اندک احساسم مانع می شود سنگ دل باشم... (:
از بی تفاوتی بی ذارم ! ... از احساس بی تفاوتی... بیا تا یک بار نشانت دهم صدای بی تفاوتی ها را !
حیف! حیف که گرچه سنگ دل شده ام اما، هنوز لطافت باقی از اندک احساسم مانع می شود سنگ دل باشم... (:
در هوای دوگانگی، تازگی چهره ها پژمرد
بیائید از سایه - روشن برویم
بر لب شبنم بایستیم، در برگ فرود آییم.
و اگر جا پایی دیدیم، مسافر کهن را از پی برویم.
برگردیم، و نهراسیم، در ایوان آن روزگاران، نوشابه
جادو سر کشیم.
شب بوی ترانه ببوییم، چهره خود گم کنیم.
از روزن آن سوها بنگریم، در به نوازش خطر بگشاییم.
خود روی دلهره پرپر کنیم.
نیاویزیم، نه به بند گریز، نه به دامان پناه.
نشتابیم، نه به سوی روشن نزدیک، نه به سمت مبهم دور.
عطش را بنشانیم، و به خورشید اشاره کنیم.
ماندیم در برابر هیچ، خم شدیم در برابر هیچ، پس نماز
مادر را نشکنیم.
برخیزیم، و دعا کنیم:
لب ما شیار عطر خاموشی باد!
نزدیک ما شب بی دردی است، دوری کنیم.
کنار ما ریشه بی شوری است، بر کنیم.
و نلرزیم، پا در لجن نهیم، مرداب را به تپش درآرییم.
آتش را بشوئیم، نی زار همهمه را خاکستر کنیم.
قطره را بشوئیم، دریا را در نوسان آییم.
و این نسیم، بوزیم و جاودان بوزیم
و این خزنده، خم شویم، و بینا خم شویم
و این گودال، فرود آئیم و بی پروا فرود آئیم.
بر خود خیمه زنیم، سایبان آرامش مائیم
ما وزش صخره ایم، ما صخره و زنده ایم
ما شب گامیم، ما گام شبانه ایم
پرواز و چشم به راه پرنده ایم
تراوش آبیم و در انتظار سبوئیم
در میوه چینی بی گاه، رؤیا را نارس چیدند، و تردید
از رسیدگی پوسید
بیائید از شوره زار خوب و بد برویم
چون جویبار، آئینه روان باشیم: به درخت، درخت را
پاسخ دهیم
و دو کران خود را هر لحظه بیافرینیم، هر لحظه رها سازیم
برویم، برویم و بیکرانی را زمزمه کنیم